• دوشنبه 3 دی 03


شعر شب ششم حضرت قاسم بن حسن(ع) -( کربلا منظومه ای بی انتهاست )

1908
3

کربلا منظومه ای بی انتهاست
دفترش گل واژه ی شعر خداست
لاله ها در دامنش پروده است
یک گلستان عشق را آورده است
جملگی شان واله ی پیغمبرند
مست از جام ولای حیدرند
رشد در دامان عصمت کرده اند
خو به آیین شهادت کرده اند
یادگار از اهل بیت مصطفا
بامسیرحق وباطل آشنا
درمیان کاروان عاشقان
رزمجویی هست ، اما نو جوان
تا که از راز سفر آگاه شد
باعموی خویشتن همراه شد
چهره اش ، روی دل آرای «حسن »
خلق وخویش ، خلق زیبای «حسن»
از پدر ، او در س ها آموخته
گنج ها در سینه اش اندوخته
آنکه ازاو هرچه گویم من ، کمست
یادگار « مجتبایش » «قاسم » ست
منتظر تا فرصتی پیدا کند
با عمویش ، راز دل افشا کند
حرف ها دارد که گوید با «حسین»
گردغم از دل بشوید با «حسین»
شام عاشورا ، روسوی عمو
می کند از شوق رفتن گفتگو
گفت: « اذنم ده که سربازی کنم
رخصتی مولا که جانبازی کنم
تا زنم از شوق در راه شما
باتنم صد بوسه بر شمشیرها
صبح فردا اذن میدانم بده
وعده ی دیار جانانم بده
فرصتی تا خویش قربانت کنم
جان خود را هدیه ی راهت کنم
هرکه درراه شما بی سرشود
لایق دیدار پیغمبر شود»
داد در شیرینی این گفتگو
اشک ، چشمان عمورا شستشو
با دلی غمگین برادرزاده را
نوجوانی این چنین دلداده را
برد نزدیک و در آغوشش کشید
دست لطفی بر سر و رویش کشید
بوسه زد از شوق بر سیمای او
بر دوچشم نافذ و گیرای او
گفت عمو حالا که وقت زندگی ست
هیچ می دانی عمو جان مرگ چیست؟
نوجوان پاک خوی و پاک زاد
درجوابش پاسخی شایسته داد
گر شهادت می شود فرجام من
مرگ ، « احلی من عسل » در کام من
پاسخش قلب عمویش را شکست
اشک شوقی روی چشمانش نشست
گفت آری« قاسمم » جان منی
صبح فردا مرد میدان منی
روز عاشورا ، مهیای نبرد
شد شناور سمت دریای نبرد
تا بفهماند که راه عشق چیست
تابگوید مرد یا نامرد کیست
با دلی آرام ، گامی استوار
جانش از شوق شهادت بی قرار
عزم خود را بهر رفتن جزم کرد
باشجاعت رو به سوی خصم کرد
بوسه از روی عمویش چید ورفت
سمت میدان بلا خندیدورفت
تا به سوی دشمنان او راه یافت
همچو موجی قبل دریا را شکافت
درحصار دشمنانی زشت خو
درمیان لشکری بی آبرو
ماند و با مردانگی پیکارکرد
روز دشمن را سیاه و تارکرد
درمصافی نابرابر ، جنگ کرد
خون پاکش ، دشت را گلرنگ کرد
بالبی تشنه ، تنی هم چاک چاک
غرق خون افتاد ، قاسم ، روی خاک
دروفا برعهد وپیمانی چنین
در دل دشمن و میدانی چنین
شرط اول عشق بازی باخداست
عشق بازی رمزو راز کربلاست

  • سه شنبه
  • 7
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 6:8
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران