گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بــرده ام تا بسپارم به دم تیر بدن را
بــاد از پیرهنت رد شده تا بـاز بیارد
بـه مشـام گل هر باغچــه ای عطر ختن را
کربــلائیست هویــزه که در آن عهد نمودی
مثل مولات نبینی به بـدن غسل و کفــن را
و نسیمی که وزیده است از آن خــاک معطر
غــرق گل ساخته هر خار بیابان و گون را
پـای در راه شهـادت که نهـادی و سرت رفت
یـاد دادی به همه عالمیـان زنـده شدن را
حـال با خواندن یک دست گل فـاتحه بر تو
قصد دارم کــه معطــر بکنم باز دهن را
شاعر : مرحوم مهدی پرویز
- سه شنبه
- 7
- آبان
- 1392
- ساعت
- 7:50
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مرحوم مهدی پرویز
ارسال دیدگاه