مجلس چهاردهم:
بیت الاحزان فاطمه (س)
دلم دریا ولی ساحل ندارد
به غیر از عشق تو حاصل ندارد
آقا جان این دل من از بس که غم مادرت زهرا رو داره انگار اصلاً ساحل نداره آخه مگه غم مادرت فاطمه تمومی داره مگه میشه به گفتهی خود شما که شب عید غدیر توی خواب به اون مرد عالم گفتید: ما اهل بیت دیگه بعد از بیت الاحزان مادرمون زهرا دیگه شادی نداریم.
دلم دیا ولی ساحل ندارد
به غیر از عشق تو حاصل ندارد
تمام هستیام بود و نبودم
فدای تو بیا قابل ندارد
آقا جان بیا تا جونم رو فدات کنم آقا بیا تا با هم توی مدینه تن اون دو نفر نامرد رو از خاک بیرون بیاریم و انتقام مادرت زهرا رو از اونها بگیریم.
من نمیدونم دیگه فاطمه اذیتی برای مردم مدینه نداشت آی نانجیب مردم مدینه مگه چه هیزم تری فاطمه یا باباش رسول خدا به شما فروخته بودند که حتی نذاشتید توی عزای باباش هم گریه کنه؛ که رفتید به امیر المؤمنین گفتید : به فاطمه بگو یا شب گریه کنه یا روز، خدا لعنتتون کنه آی نانجیب مردم...
فضه کنیز حضرت زهرا میگوید: پس از چند روزی که رسول خدا از دنیا رفته بود، حضرت زهرا شبانهروز گریه میکردند، بزرگان و پیرمردان مدینه نزد امیرالمؤمنین آمدند و گفتند: یا اباالحسن! فاطمه شب و روز گریه میکند، هیچ یک از ما نمیتواند شبها راحت بخوابد و روزها نیز آسایش در کسب و کار و درآد نداریم، از تو میخواهیم از فاطمه درخواست کنی که یا شب گریه کند یا روز.
حضرت فرمودند: بسیار خوب اقدام خواهم کرد، امیر المؤمنین نزد فاطمه آمدند ،حضرت با دیدن امیرالمؤمنین کمی آرام گرفتند، امیر المؤمنین فرمودند: مردم مدینه از من خواستهاند که از تو بخواهم یا شب گریه کنی یا روز؛ حضرت فاطمه فرمودند: یا علی؛ من مدت زیادی در بین آنها نخواهم ماند و به همین زودی از بین آنها خواهم رفت به خدا سوگند که نه شب آرام میگیرم و نه روز تا به پدرم رسول الله ملحق شوم.
سپس امیر المؤمنین برای فاطمه به دور از شهر مدینه اتاقی به نام بیت الاحزان را بنا کردند و حضرت زهرا همراه با حسن و حسین روز به آنجا میرفتند و به گریه و عزاداری میپرداختند.
آری اینجا در مدینه امیر المؤمنین برای فاطمه سرپناهی بنا کرد تا بتواند برای پدرش رسول الله گریه کند اما کربلا بدن بی سر و قطعه قطعه و غرق به خون حسین سه روز و سه شب روی خاک گرم کربلاروی زمین بود بدون حتی یک سر پناه و هر کس که میخواست بالای سر او گریه و زاری کند با تازیانه از او دلجویی میشد...
شور ( سبک: پرستوی غریبم)
شمع محفل حیدر پر مزن مرو زهرا
میشم بی یار و یاور، پر مزن مرو زهرا
شبیه سرخی غروب، صورت تو نیلی شده
جای یه دست مردونه، به ضربت سیلی شده
حسین میگه که مادرم، یه دست به دیوار میگیره
بابا دعا کن که یه وقت، مادرم زهرا نمیره
نگاه کن خون پهلوت، روی میخ در مونده
جای دستِ رو دیوار، قلب من رو سوزونده
شمع محفل حیدر...
میگن که عجل وفاتی، ذکر لب زهرا شده
از بعد فوت مصطفی، مادر ما تنها شده
چند وقته شونه نشده، موهای زینب دخترم
اگه بری تنها میشم، خاک دو عالم به سرم
مرو تا که نگردد شمع هستیام خاموش
مرو تا که نخواند، بهر مرگ تو چاووش
شمع محفل حیدر...
- سه شنبه
- 7
- آبان
- 1392
- ساعت
- 20:37
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه