مجلس بیست و یکم:
تصمیم به نبش قبر فاطمه توسط دشمنان
گل باغ امیدم، کجایی کجایی
دعایم همه این است، بیایی بیایی
بُود یاد تو هر شب، دعای سحر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من
میان در و دیوار، فقط یاد تو بودم
بیا ای گل نرگس، ببین روی کبودم
به یک ضربه جدا شد، ز شاخه ثمر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من
غریبی علی را در خانه چو دیدم
به مسجد بدویدم، ز دل آه کشیدم
نبودی که ببینی، چه آمد به سر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من
آقا جان امشب شب آخر مجلس فاطمیهی ماست؛ تو را به مظلومیّ علی خانه نشین قسم میدم که به مجلس ما یه سری بزنی.
طبق وصیت حضرت فاطمه ، امیر المؤمنین با چند نفر از اصحاب خاص خود، شبانه حضرت زهرا را دفن کردند، امیرالمؤمنین برای این که قبر حضرت مخفی بماند با دست مبارکشان صورت چهل قبر را در بقیع درست کردند. صبح فردا که دشمنان از دفن حضرت مطلع گشتند ابوبکر گفت تا افراد مطمئنی بروند و این قبرها را بشکافند و قبر حضرت را بیابند و بر او نماز بخوانند.تا این خبر به علی رسید، دستور داد تا پیراهن زردی را که در روزهای سخت میپوشید، بیاورند. پیراهن را پوشید؛ ذوالفقار را در دست گرفت و در حالی که خشمگین بود و چشمهایش سرخ و رگهای گردنش پر از خون شده بود، وارد قبرستان بقیع شد.
مردم گفتند: این علی بن ابیطالب است که میآید در حالی که سوگند یاد کرده که اگر یک سنگ از این قبرها جابجا شود ، تمام شما را خواهد کشت. در این هنگام غاصب دوم که با جمعی از اصحابش حاضر بودند، جلو آمد و گفت: ای ابوالحسن! این چه کاری است که انجام دادهای؟ سوگند به خدا که قبر زهرا را نبش میکنیم و بر او نماز میگذاریم.
حضرت علی که ناراحت و خشمگین بودند دست بر دامن غاصب دوم زد و آن را پیچید و به زمین کشید، غاصب دوم به زمین خورد. حضرت خطاب به او فرمودند: ای پسر سودای حبشیه! من از حقّ خود گذشتم از بیم این که مردم از دین خارج گردند؛ اما در مورد قبر فاطمه سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، اگر چنین کنید، زمین را از خون شما سیراب میکنم. پس آنان هراسان شدند و پا به فرار گذاشتند. ابوبکر که این وضع را مشاهده نمود، واسطه شد و به حضور امیرالمؤمنین رسید و گفت: تو را به حق رسول خدا و به حق آن کسی که بالای عرش است سوگند میدهم که غاصب دوم را رها کن . ما چیزی که شما نپسندید را انجام نمیدهیم. آن گاه حضرا او را رها کردند و آن ها هم از فکر نبش قبر منصرف شدند و قبرستان را ترک کردند.
- سه شنبه
- 7
- آبان
- 1392
- ساعت
- 20:47
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه