بریز در دل من هر چه داری از غربت
کجاست مأمن غم های کاریت؟... این جا !
تمام عمر غمت را کشیدهام بر دوش
چرا کنون نکنم غم گساریت این جا
خدا کند که بمیرم، امامِ بییارم
اگر دمی نگرم بیقراریت این جا
ز پیش نعش علی سر بلند برگشتی
چقدر دیدنی است پایداریت این جا
چه زود پیر شدی بعد اکبر لیلا
فدای هیمنهٔ بردباریت این جا
مگیر ای پسر فاطمه امید را از من
دلم خوش است برادر به یاریت این جا
دو نوجوان مرا هم قبول کن جانا
شوند کشتهٔ چشم بهاریت این جا
بزرگ کردمشان پای سفرۀ عشقت
فقط به خاطر خدمتگزاریت این جا
اجازه ده که شوم همره نهالانم
شریک معرکهٔ لاله کاریت این جا
نمیشود مگر از آن لب پر از مهرت
مرا منه به غم شرمساریت این جا
شاعر : مجتبی روشن روان
- چهارشنبه
- 8
- آبان
- 1392
- ساعت
- 4:40
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مجتبی روشن روان
ارسال دیدگاه