• جمعه 2 آذر 03


شعر کاروان اسرا -( از کفر نیزه خواست که سر دربیاورد؛ )

1975
2

 از کفر نیزه خواست که سر دربیاورد؛
تا آسمان خبر ببرد، سر بیاورد
خورشید چند ماهه ی دست تو کافی است؛
تا تیر کفر حرمله را دربیاورد
یک سکه ی دو روست به دندان کوفیان؛
تا هر که پشت توست برابر بیاورد
زخمت کتاب معجزه را باز می کند؛
تا نیزه را خدا لب جوهر بیاورد؛
آنوقت روی سینه ی تاریخ، این قلم؛
از آیه های نهی ز منکر بیاورد
پیداست طبع آن” متشاعر ” توان نداشت؛
شعری زخون عشق روان تر بیاورد
مرثیه ی خداست؛ که پشت دو شاه بیت؛
هفتاد مطلع غزل از بر بیاورد
لعنت به شهر سنگدلی که بنا گذاشت؛
آیینه را به جمع مکسر بیاورد
تا هفت پشت خورد زمین پشت آسمان؛
تا کی زمانه روی به خنجر بیاورد؟!
تا چند نسل ماه به شق القمر رسد؟!
دنیا چقدر روی به محشر بیاورد؟!
یک روز می رسد که در آیینه ی ظهور؛
قرآن، از آیه های مصور بیاورد
شعرم در انتظار نشسته بدون او؛
این قصه را نشد که به آخر بیاورد…

  • چهارشنبه
  • 8
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 6:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران