برروی سردنیزه هاآورده این سررا
این سر؛همین صدپاره ی درخون شناوررا
بایدببینی باغ سرسبزی که پرورده است:
دردامنش بسیاری ازگل های پرپررا
شایدکه پهلوی کسی درپشت درباشد
آهسته تربایدببندی روی هم،دررا
این خانه باآتش همیشه همنشین بوده است
بی حرمتی همواره برآل پیمبر(ص)را
بایدکه بنشینی،مفصل گوش بسپاری
خون جگرها،-خطبه های داغ خواهررا-
جزکربلادیگرمگرباغ وبهاری هست!؟
داردمگرجایی چنین خاک معطررا!؟
چشم ترت باران الطاف خداوندی است
بردیده بنشانی همین خاک معطررا
اماچگونه باتبردستی توانسته است
این گونه درهم بشکندسروتناوررا!
اینجاکه مهمان راکسی حرمت نمی دارد
حتی برادرحرمت نام برادررا-
بیهوده فکرمهربانی ازکسی هستی
بیهوده می چرخانی اماهرکجاسررا
***
این ماجراروزی به پایان می رسد...مردی
خواهدگرفت اوانتقام خون حیدررا...
- چهارشنبه
- 8
- آبان
- 1392
- ساعت
- 13:2
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه