همین جا بود ، آهم را شنیدند
ولی انگار اشکم را ندیدند
همین جا بود ، آتش هایشان را
به روی خیمه های ما کشیدند
همین جا بود ، باشوق شهادت
کبوتر ها ز ِ خیمه می پریدند
همین جا بود ، زن ها بین خیمه
گریبان از غم تو می دریدند
همین جا بود ، آری ... بین گودال
سرت را پیش چشمانم بریدند
همین جا بود ، دیدم اسب هاشان
به روی پیکر تو می دویدند
همین جا بود ، بعد داغ عبّاس
همه طعم اسارت را چشیدند
کنارت با سرزانو رسیدم
نبودی که ببینی من چه دیدم
- چهارشنبه
- 8
- آبان
- 1392
- ساعت
- 13:11
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه