• جمعه 2 آذر 03

 علیرضا خاکساری

شعر ورود کاروان به کربلا -( من تو رو دارم ديگه غم ندارم )

2279
4

من تو رو دارم ديگه غم ندارم
من تو رو دارم چيزي كم ندارم
به من بگو كه چي شده داداشي
دق ميكنم اگه پيشم نباشي
تا هركجا بري ميام به قران
شهر بلا بري ميام به قران
چرا داري گريه كنون ميخندي
كجا ميخواي بري كه بار ميبندي
خواهر برادري سفر چه خوبه
راه افتادن وقت سحر چه خوبه
روسري  گلدار منم رو بردار
چادر بازار  منم رو بردار
عاشق اون لحن خوش صداتم
خودم بلا گردون بچه هاتم
صداي گريه هات يادم نميره
اون التماس دعات يادم نميره
خسته شدم ببين ز پا نشستم
داداش من از خير سفر گذشتم
اينجا كجاست ؟ بيا بريم مدينه
كرببلاست ؟ بيا بريم مدينه
اينجا كجاست ؟ چرا اسير درديم
داداش بهم بگو كه بر ميگرديم
من از سنان و حرمله ميترسم
من از كمان و حرمله ميترسم
دلت مياد ببيني غرقه در خون
سر به سرم ميذاره شمر ملعون
يا كه سنان راه منوميبنده
هو ميكنه به اشك من ميخنده
دلت مياد خولي بد قواره
  پيش همه  ادامو در بياره
دلت مياد  درد كمر بگيرم
رو نيزه ها از تو خبر بگيرم
دلت مياد ببيني روسري مو
چادر يادگار مادري مو
حق بده از درد فراق ميترسم
حق بده از غصه و داغ ميترسم
بيا و بي خيال كربلاشو
بيا و تكيه گاه بچه ها شو
منو با يك سه ساله تنها نذار
با زجر اين قافله تنها نذار
تا رفتي زينب تو نيمه جون شد
يك سفر اومديم كه زهرمون شد

شاعر : علیرضا خاکساری

  • پنج شنبه
  • 9
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 7:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران