هستی بابا به صحرا لاله گون گردیده ای
رفتی و با رفتنت دریا شده هر دیده ای
تو رسول اکرمی خلقا وخلقا ، منطقا
تیغ او در دست و برتن جوشنش پوشیده ای
تشنه لب می جنگی و شرمنده شد چشم ترم
از گلوی تشنه ام آب بقا نوشیده ای
ای قیامت قامت زهرایی ات جان حسین
ره برو در پیش چشمم از چه رو خوابیده ای
این همه شمشیر وتیرو نیزه و مقراض آه
با عقاب خود میان لشگری چرخیده ای
تکه های پیکرت بین عبا می چینم و
تا ببینم ای گل لیلا به هم چسبیده ای
ای که پاره پاره تر از قلب پاره پاره ای
دانه های پخش تسبیح زهم پاشیده ای
یا بنیّه روی نعشت قدکمانی تر شدم
شکر دیگر گریه های عمه ات نشنیده ای
یا علی بعد از تو خاک برسر این روزگار
یاعلی بعداز تو دریا می شود هردیده ای
شاعر : حمید قلی زاده
- شنبه
- 11
- آبان
- 1392
- ساعت
- 7:44
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حمید قلی زاده
ارسال دیدگاه