• دوشنبه 3 دی 03


شعر مرثیه شهادت حضرت مسلم بن عقیل -( سر برده ام از عشقت بر دامن تنهايي )

1588
1

سر برده ام از عشقت بر دامن تنهايي
دردم چو ز مهجوري است كارم شده شيدايي
تو بين رهي و من در آخر اين راهم
من بي كسم اما تو با قافله مي آيي
بر خون تو مي باشد كوفه ز جفا تشنه
ايستاده همه با تير از بهر پذيرايي
اينجا نبود جايت از نيمه ي ره بر گرد
اينجا همه گلچينند اي لاله ي زهرايي
اي نور دل حيدر بنما نظري بر من
مسلم سر قربانگه گرديده تماشايي
پس وعده ي ما باشد دروازه ي شهر شام
من منتظرت هستم تا بر سر من آيي

  • دوشنبه
  • 13
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 15:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران