ای عمه بیا تا که غریبانه بگرییم
دور از وطن و خانه، به ویرانه بگرییم
پژمرد گل روی تو از تابش خورشید
در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم
لبریز شد ای عمه دگر کاسه صبرم
بر حال تو و این دل ویرانه بگرییم
نومید ز دیدار پدر گشته دل من
بنشین بکنارم که یتیمانه بگرییم
گردیم چو پروانه به گرد سر معشوق
چون شمع در این گوشه غمخانه بگرییم
این عقده مرا می کشد ای عمه که باید
پیش نظر مردم بیگانه بگرییم
شاعر : حبیب الله چابچیان
- چهارشنبه
- 15
- آبان
- 1392
- ساعت
- 4:40
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حبیب الله چایچیان
ارسال دیدگاه