به راه خویش نمی شد ادامه داد پدر
به ضربه ای به رخم، انحراف می خوردم
هرآنچه بر سر زهرا رسید ارثم شد
میان این همه، سیلی اضاف می خوردم
همینکه نام تو را عاشقانه می بردم
خدا گواست کتک را گَزاف می خوردم
شبیه فاطمه بودم که صورتم این شد
وگرنه فاطمه بودم غلاف می خوردم
میان کوفه تو را پادشاه خود خواندم
لگد به خاطر این اعتراف می خوردم
*****
قديم مهرية مادرت سراب نبود
دل رقيه ات از داغ تو كباب نبود
درست مثل هميشه چه هيبتي داري
ولي گذشته سرت اينچنين خضاب نبود
به جان عمة مظلومه سهم من بابا
ميان شهر ستم رشتة طناب نبود
ميان كوفه و شام و خرابه و صحرا
براي من به جز از ماتم و عذاب نبود
و جاي دختر شيرين زبانت اي بابا
كنار خواهر تو مجلس شراب نبود
شاعر : رضا باقریان
- چهارشنبه
- 13
- آذر
- 1392
- ساعت
- 7:47
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا باقریان
ارسال دیدگاه