نوحه
(ده شب)
منم آواره بین کوفه ، شدم بیچاره بین کوفه
لبم شد پاره بین کوفه ، حسین جان
کشیده کارم بر سر دار ، خداحافظ ای شاه بی یار
قرار ما در بین بازار ، حسین جان
سردارم ، ولی خسته و بی کس و بی یارم
ز روی تو آقا خجالت دارم ، کجایی نگارم
میا به کوفه شد ذکر آخرم
به راه زینب افتاده این سرم
مرا دعا کن ای حاجی حرم
یابن الزهرا کوفه میا حسین
******
سفیر شاه کربلایم ، به درد و غربت مبتلایم
شده شهر کوفه منایم ، حسین جان
تماشایی شد ماجرایم ، اسیر قومی بی وفایم
پریشان بین کوچه هایم ، حسین جان
واویلا ، کجایی ببینی تو احوالم را
تن بی سرم روی خاک صحرا ، فدای تو آقا
نشیند اینجا بر نیزه ها سرت
دل نگرانم بر حال خواهرت
شود به کوفه آواره دخترت
یابن الزهرا کوفه میا حسین
******
ببین خون ریزد از لبانم ، نشان نیزه بر دهانم
خودم را هر سو میکشانم ، حسین جان
ببین آشفته گیسوانم ، دهد با پا دشمن تکانم
نمانده سالم استخوانم ، حسین جان
واویلا ، میان مسیر و گذر افتادم
به زیر لگدهایشان جان دادم ، برس تو بدادم
سرم بروی دروازه نازنین
کشیده جسمم شد روی این زمین
تو بر قناره از پا تنم ببین
یابن الزهرا کوفه میا حسین
******
رسد روزیکه قحط آب است ، پریشان گیسوی رباب است
علی اصغر در پیچ و تاب است ، حسین جان
دل زینب در اضطراب است ، رخت از خون لب خضاب است
سرت بین بزم شراب است ، حسین جان
واویلا ، لبت را به بازی بگیرد دشمن
به غارت رود پیکر و پیراهن ، شبیه تن من
بریزد اینجا گیسوی تو به هم
به زیر نیزه پهلوی تو بهم
شده گسسته ابروی تو زهم
یابن الزهرا کوفه میا حسین
شاعر : قاسم نعمتی
- چهارشنبه
- 15
- آبان
- 1392
- ساعت
- 5:36
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه