طفل من بی شیر است ، سهم آبش تیر است
بر گلویش این تیر ، مثل یک شمشیر است
حرمله غنچهی من چیدی و پرپر کردی
خون به قلب پدر و عمّه و مادر کردی
لایی لایی پسرم
******
از توام شرمنده ، ای مه تابنده
چشم من گریان و ، لب تو پر خنده
من اگر خون دل از دیده نبارم چه كنم؟
روی رفتن به سوی خیمه ندارم چه كنم؟
لایی لایی پسرم
******
وقت جان كندن تو ، لالهگون شد تن تو
ذرّهای رحم نبود ، در دل دشمن تو
قتلگاه تو شد آغوش من ای دردانه!
از غمت گریه کند شمع و گل و پروانه
لایی لایی پسرم
شاعر : میثم مومنی نژاد
- چهارشنبه
- 15
- آبان
- 1392
- ساعت
- 6:39
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
میثم مومنی نژاد
ارسال دیدگاه