من این ویرانه را از اشک دریا می کنم امشب
ز دریا گوهر مقصود پیدا می کنم امشب
سحرگاهان که در خواب است چشم زاده سفیان
به زاری سر به سوی حق تعالی می کنم امشب
ندارم تاب هجران پدر زین بیشتر برجان
زحق دیدار رویش را تمنّا می کنم امشب
اگر چندی پدر پنهان بود از چشم ما لیکن
من آن گم گشته را ای عمّه! پیدا می کنم امشب
چو دانم ناله شب زنده داران بی اثر نبود
به آه نیمه شب این عقده ها وا می کنم امشب
اگر منت گذارد بر من و آید به بالینم
بدین شکرانه جان قربان بابا می کنم امشب
به گرد شمع رویش همچنان پروانه می سوزم
زمرگ خود در این ویرانه غوغا می کنم امشب
ز دشمن هرچه دیدم من نگفتم تاکنون با کس
ولی نزد پدر راز دل افشا می کنم امشب
من آن مرغ شباهنگم که از این لانه ویران
به ناگه آشیان برشاخ طوبی می کنم امشب
من آن طفل صغیر شاه دینم کز بر طفلان
به جنت جای در دامان زهرا می کنم امشب
همان درِّ یتیم زاده زهرا حسینم من
که همچون گنج در ویرانه مأوا می کنم امشب
رقیّه، آخرین قربانی شاه شهیدانم
که خود طومارمرگ خویش امضا می کنم امشب
تأسّی کرده ام در کودکی بر مادرم زهرا
که با رخسار نیلی، ترک دنیا می کنم امشب
منم دُخت حسین و قبله حاجات اهل دل
همه درد "مؤید" را مداوا می کنم امشب
شاعر : استاد سید رضا موید
- چهارشنبه
- 15
- آبان
- 1392
- ساعت
- 7:20
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد سید رضا موید
ارسال دیدگاه