آهش میان هلهله ها ناپدید شد
از گریه بدون صدا نا امید شد
دیگر بلند نام تو را می زند صدا
او نوحه خواند و خالق طرحی جدید شد
از روی نی سرت به زمین خورده است باز
سردرد دختر تو دوباره شدید شد
باید زهیر بود كه می دید دخترت
هفتاد دفعه پای سر تو شهید شد
تا مشت شمر موی تو را، پیش او كشید
او یك شبه تمامی مویش سپید شد
او گفته،با النگوی خود قهر كرده است؟!
چون سهم آن كسی كه سرت را برید شد
آیینه غرور خودش را شكسته دید
از بعد آن كه وارد بزم یزید شد
با زحمت زیاد خودش دید بین طشت
درگیر با دهان تو چوبی پلید شد
شاعر : محسن حنیفی
- چهارشنبه
- 15
- آبان
- 1392
- ساعت
- 7:23
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محسن حنیفی
ارسال دیدگاه