پاشو ببین که چشمام بارون خون می باره
تـوآسمون زیـنـب نـــمـونده یک ستاره
تو قتلگاه و ، پاشو نگـاه کن
برای خواهر ، یه کم دعا کن
چطور برم تا خیمه ها
از بـین این نامحرما
کشــته مـنو کرببلا
امون امون از کرببلا
******
حالا که مـرد و نامرد خیمه رو دوره کرده
این نفسهام به سختی می ره و بر می گرده
همه رسیدن ، برای غارت ، پاشو کمک تا ، نرم اسـارت
تــو قـتـلگاه در به درم
ببین چی اومــد به سرم
خون میچکه از معجرم
امون امون از کرببلا
شاعر : محسن طالبی پور
- چهارشنبه
- 15
- آبان
- 1392
- ساعت
- 7:59
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محسن طالبی پور
ارسال دیدگاه