اینجا مرا به مهر تسلی نمی دهند
دلتنگ مهربانی جان پرورت شدم
پروانه تو بودم و ای شمع محفلم
گرد تو سوختم من و خاکسترت شدم
من را ببین که غنچه نشکفته توام
کز شعله های باد خزان پرپرت شدم
من دختری سه ساله ام و پیر گشته ام
باور نمی کنی که چنین در برت شدم
در خواب بودم و نشد آیم به دیدنت
محروم از وداع دم آخرت شدم
زحمت زیاد داده ام اینجا به عمه ام
شرمنده از تن سیه خواهرت شدم
از طعنه های خصم تو پی بردم ای پدر
جرم من این بود که چرا دخترت شدم
با قامتی خمیده و با صورتی کبود
بابا ببین که آینه مادرت شدم
- پنج شنبه
- 16
- آبان
- 1392
- ساعت
- 6:8
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه