واحد – زمزمه (ده شب)
(کوفه میا حسین جان)
عبدالهم عموجان روحم هوایی تو
با کام خشک و عطشان هستم فداییِ تو
تا که ز جان شنیدم آوای سوز و آهت
من پر زدم ز خیمه بر بام قتلگاهت
دستم ز دست عمه چون که عمو جدا شد
دیگر دلم ز قید این زندگی رها شد
در پیش فتنه های رَذلانِ کوفه و شام
سَر می دهم عموجان تا زنده گردد اسلام
بنگر عمو ز داغت من اشک دیده دارم
در وادی ولایت دستِ بریده دارم
شاعر : حاج امیر عباسی
- پنج شنبه
- 16
- آبان
- 1392
- ساعت
- 13:30
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه