هر كی گوشش به سخن های منه
دیگه از تشنگی فریاد نزنه
هر چی یار داشته بابا فدا شده
بچه ها دیگه بابا تنها شده
بابای ما دیگه سقا نداره
رفته و برای ما آب بیاره
من از اون گوشه ی خیمه می دیدم
حرفاشو با قوم كافر شنیدم
می خواد از ماها خجالت نكشه
داره از دشمنا منت می كشه
نمی گم منت ذلت می كشه
بلكه منت هدایت می كشه
بچه ها دست بابا خونی شده
گمونم شش ماهه قربونی شده
عباشو طوری رو اصغر كشیده
گمونم خیلی خجالت كشیده
شاعر : شهید غلامعلی رجبی
- دوشنبه
- 20
- آبان
- 1392
- ساعت
- 12:9
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
شهید غلامعلی رجبی
ارسال دیدگاه