• جمعه 7 اردیبهشت 03


شعر شب عاشورا -( سپهر چشم من خسته حال بارانیست )

1978

سپهر چشم من خسته حال بارانیست
به دور خیمه علمدار در نگهبانیست
شبی دگر ز سغر مانده، جمعمان جمع است
فضا صمیمی و این شام شام پایانیست
فضای سینه ام آکنده است از غم دوست
ز فرط عشق برادر به دل دگر جا نیست
یکی کفن به تن و دیگری حنا بسته
بساط عشق مهیّا برای مهمانیست
هراس و هول گرفته دل مرا، آری
هوای دیده ی زینب عجیب طوفانیست
برای آنکه نبیند حسین حال مرا
به زیر چادر من گریه نیز پنهانیست

 

شاعر : محمد عظیمی

  • شنبه
  • 25
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 6:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران