غمگین تر از پاییزم و ابر بهارم
از من گرفته کربلا دار و ندارم
ماندم تک و تنها در این شهر مدینه
رفته است دیگر دلخوشی از روزگارم
قلب زمین و آسمان ها تا قیامت
می سوزد از این گریه یعقوب وارم
خواب از دو چشم بی قرار من گرفته
نیزه نشینی همه ایل و تبارم
بزم شراب و خیزران ، اشک سکینه
سی سال از این غصه ها شب زنده دارم
سی سال این پیراهن خونی بابا
برده تمام صبر قلب بی قرارم
سوغاتی ویرانه دلگیر شام است
لرزیدن در لحظه های احتضارم
تنها به جرم گریه بر سالار زینب
روزی بدون سایبان گردد مزارم
شاعر : محمد حسین رحیمیان
- شنبه
- 25
- آبان
- 1392
- ساعت
- 7:9
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد حسین رحیمیان
ارسال دیدگاه