مانده بر دوش زمین ، رنج مسیر سفرت
آسمان هم شده با گریه ی خود نوحه گرت
سفر کوفه و دروازه ی ساعات و حلب..
چه سفرها... چه سفرها که نکرده ست سرت!
مجلس شام و تنور و طبق و تشت طلا..
چند تابوت ..که افتاده به آنها گذرت؟
کوهی از درد :سراسیمه دوان است پی ات
رودی از ناله سرازیر شده پشت سرت
راه افتاده به تشییع سرت، شهر به شهر
پابه پای تو نسیمی که شده همسفرت
می روی...بر دل گلهای جهان خواهد ماند
داغ هفتاد و دو پروانه ی بی بال و پرت
...
آه دریا ! چه گذشته ست به روزت که چنین
مانده بر دوش زمین رنج مسیر سفرت؟
شاعر : مریم سقلاطونی
- دوشنبه
- 27
- آبان
- 1392
- ساعت
- 7:18
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مریم سقلاطونی
ارسال دیدگاه