بریدم از همه تا خلوت وصال گرفتم
که با تو در دل زندان بسته، حال گرفتم
خمید سرو قدم، آب گشت شمع وجودم
مه تمام بُدم، صورت هلال گرفتم
به جای آن که بخوانم زکس برات رهائی
سراغ روی تو در روز و ماه و سال گرفتم
به دست و پا و بدن حلقه های سلسله ام بین
تو لطف کردی و من این همه مدال گرفتم
اگر چه رفته ام از یاد خلق، خرّم از آنم
که جا به یاد تو در این سیاه چال گرفتم
چنان به یاد عزیزان، دلم گرفته در امشب
که از جمال رضا بوسه با خیال گرفتم
به افتخار بگو (میثم) این سخن به دو عالم
که خط سرخ ولای علی و آل گرفتم
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
- سه شنبه
- 28
- آبان
- 1392
- ساعت
- 5:59
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه