تا بیرقت به روی سرم سایه گستر است
من کافرم اگر که دلم جای دیگر است
از هر کجا که پر بکشم کربلا روم
تا هست گنبد تو کبوتر کبوتر است
ما را ز جمع اهل قیامت قلم زنید
هر شب میان روضه مان شور محشر است
ما را دوباره عمه سادات خوانده است
شکر خدا که بر دلمان نام نوکر است
ما را همیشه وقف عزاخانه کرده اند
عاشق شدیم اگر همه از نذر مادر است
آتش زدیم هرچه که داریم پای عشق
آقا سری بزن که نفسهای آخر است
شاعر : حسن لطفی
- چهارشنبه
- 29
- آبان
- 1392
- ساعت
- 4:29
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حسن لطفی
ارسال دیدگاه