پرسيد رفيقي كه مرا جاي سئوال است
از بعد حسين آن كه شهنشاه جلال است
مبهوت وقارو شرفش دشت و جبال است
اين گريه و شيون كه بهرماه و به سال است
سير حكمي است ويا خواب و خيال اســــت
پيري برسيد و نظري كرد و به لبخنــد
فرمود كه اي عاقل و روشندل و دلبند
مجنون نشدي تا كه بداني كه در اين بند
بالله كه دراين عرصه بسي جاي ملال است
ديوانگي عشق حسين عين كمال اسـت
جائي كه خدائي ازلي يار حسين اســت
شد كعبه سيه پوش و عـزادار حسين است
جبريل و ملائك همه زوّار حسين اسـت
اين جامه دريدن نه فقط شوري و حال است
از بهر عروج عملي شهپر و بال است
- پنج شنبه
- 30
- آبان
- 1392
- ساعت
- 14:37
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه