ولین حادثه این بار نبود
ولی انگار که تکرار نبود
 صحنه انگار شبیه آن روز ...
 شهر را طاقت دیدار نبود
 وقتی آمد که تو تنها باشی
 نیمه شب بود و تو را یار نبود
 در دل ابن ربیع نامرد
 رحم و مردانگی انگار نبود
 من بمیرم که برایت آقا
 فرصت بستن دستار نبود
 خوب شد وقت عبورت از در
 حرفی از تیزی مسمار نبود
 لااقل وقت عبور از کوچه
 شادی و هلهله در کار نبود
 سر تو روی نی و ناموست
 سر هر کوچه و بازار نبود
شاعر : وحید محمدی
- پنج شنبه
- 30
- آبان
- 1392
- ساعت
- 15:24
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
- 
                            وحید محمدی

 
                 
                 
                
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه