هرگاه مصطفي به توگرم نظاره بود
ازبهراو وصال تو فيضي دوباره بود
بر ذره ذره پيكر خورشيديت قسم
خورشيد آسمان به تو غرق نظاره بود
هرلاله اي زداغ تو با داغ خو گرفت
صحراي لاله گون اُحد پُرشراره بود
دل گركه سنگ بود زسوك تو آب شد
اي آنكه بستر تن تو سنگ و خاره بود
هرعضو پيكرت زشهادت نشانه داشت
چون پيكر حسين تنت پاره پاره بود
عنوان سيدالشهدائي سزاي توست
اي آنكه زخمهاي تنت بي شماره بود
تنها همين نسوخت صفيه كنارتو !
برجان اوشرار غم تو هماره بود
زهرا زداغ روي تو پيوسته گريه كرد
اين آسمان عصمت حق پُر ستاره بود
تنها نشد مدينه به سوك تو نوحه گر
قبر شريف و پاك تو دارلزياره بود
دراين حديث درد «وفائي» به گريه گفت
مقصود من زشرح غم تو ، اشاره بود
-----------------------
- شنبه
- 2
- آذر
- 1392
- ساعت
- 7:39
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه