پدر ای عمه جان، از لطف میهمان من است امشب
چراغ دوده طاها به سامان من است امشب
سر خود را به دامان پدر طفلان نهند امّا
ز خوشبختی سر بابا به دامان من است امشب
گرفتم چون که روپوش از طبق شد مقصدم حاصل
دگر بر خلق پیدا، راز پنهان من است امشب
نمی دانم بگریم یا بخندم در چنین حالت
منم حیران و گردون نیز حیران من است امشب
همان دشمن که کرد این سان پریشان خاطر ما را
پریشان خاطر از تأثیر افغان من است امشب
صبا سوی مدینه بگذر و با جده ام برگو
که زیب دامن تو زیب دامان من است امشب
«مؤید» را جواز کربلا خواهم عطا کردن
که با این شعر چشم او به احسان من است امشب
شاعر : استاد سید رضا موید
- یکشنبه
- 3
- آذر
- 1392
- ساعت
- 4:37
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد سید رضا موید
ارسال دیدگاه