عمريست كه من برده ي بازار تو هستم
در بند سر زلف و گرفتار تو هستم
شادم كه به نام تو مرا ناف بريدند
از كودكيم طالب و بيمار تو هستم
من عكس تو را در دل خود حك شده دارم
بي چانه خريدار خريدار تو هستم
در ظهر عطش كودك شش ماهه بزرگ ست
من خاك ره آن همه سردار تو هستم
بگذار كمي صادق و رو راست بگويم
من عاشق رندان عزا دار تو هستم
از سينه ي مادر... شده عشقت همه ارثم
اين ست كه عمري ست وفادار تو هستم
اي حضرت مظلوم چرا نيزه تنت شد
من تعزيه دار سر سيّار تو هستم
دربار تو جز عرش خدا جاي دگر نيست
عمري ست كه من شاعر دربار تو هستم
شاعر : مجتبی اصغری فرزقی
- یکشنبه
- 3
- آذر
- 1392
- ساعت
- 8:32
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مجتبی اصغری فرزقی
ارسال دیدگاه