آهي اگر برآمده، از جان كيستي؟
اشكي اگر چكيده، ز چشمان كيستي؟
اي سرخپوش شعلهور شهر آسمان
اي آفتاب، سينه ی سوزان كيستي؟
آتش به دست ميگذري ای سرخ روي من
با من بگو كه مجمرهگردان كيستي؟
هر شب پس از غروب كجا ميروي به خواب؟
معلوم هست شمع شبستان كيستي؟!
ما را كه در غريبي شب، ترك ميكني
صبحآفرين شام غريبان كيستي؟
ديريست با شتاب از اين كوچه ميروي
امّا كسي نديده كه مهمان كيستي؟
زيباي دلفريب! فريباي نازنين!
دنيا از آن توست، تو از آن كيستي؟
شاعر : محسن حسن زاده لیله کوهی
- سه شنبه
- 5
- آذر
- 1392
- ساعت
- 12:5
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محسن حسن زاده لیله کوهی
ارسال دیدگاه