چقدر بر سر نیزه خدا خدا کردی
در آسمان که نشستی، مرا دعا کردی
به کربلا نرسیدم ؛ قضا شد ه بودم
در این "نمازِ محرم" مرا ادا کردی
چقدر نامه در خانه ام فرستادی
چقدر دعوت رسمی از این گدا کردی
اگر چه من نشنیدم ولی شما هر بار
به دیدن و به رسیدن مرا صدا کردی
برای اینکه بگیری دو دست دور مرا
به روی نیزه ، سر زُلف را رها کردی
برای اینکه منم جزو کربلا باشم
قنوت گریه گرفتی و ربّنا کردی
چه فرق می کند امروز یا همان دیروز
مرا به مقتل خود بردی و فدا کردی
چه مقتلی که پر از گریه های مادر بود
تو نیز گریه در آغوش نیزه ها کردی
شاعر : رحمان نوازنی
- چهارشنبه
- 6
- آذر
- 1392
- ساعت
- 5:27
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رحمان نوازنی
ارسال دیدگاه