حسین من،حسین من،حسین من،حسین من
وقتی برای گریه دلم تنگ میشود
لب با دم حسین هماهنگ میشود
ای بهترین بهانه برای گریستن
بی تو برای گریه چه بی رنگ میشود
كافی است لحظه ای دلم از تو جدا شود
دیگر كُمیت زندگی ام لنگ می شود
حسین جان ای آبروی دو عالم
نگین سلیمان به حلقه ی خاتم
***
تنم پر درده چشام زخمی
ببین كه شده هر دو پام زخمی
با حیرت نگاهت كنم امشب
بازم تو آوردی برام زخمی
با این دست زخمی،با این چشم زخمی
به این موی زخمی،زدم شونه
تا كه تو بیایی،به دردم شفایی
اومدی بابایی به ویرونه
شده شام من كربلا بی تو
كتك بود و سیلی بابا بی تو
بمیرم كه داره لب خشكت
میگه تشنه ی قدری آبی تو
تو سردار بی بدنی
من الذی ایتمنی
حسین وای،حسین وای
با این چادر خاكی با این زخمها
دیگه شدم انگار مثل زهرا
تو خواب دیدمت اومدی پیشم
الهی نباشه بازم رؤیا
غمی تو چشامه
رو نیزه بابامه
كه فكر پاهامه
تو این صحرا
با دستای بسته
با قلبی شكسته
دارم میخونم از تو ای بابا
بابا یه شب از ناقه افتادم
كه عمه رسید باز به فریادم
اگر تو بیایی در آغوشم
خدا میدونه از غم آزادم
تو راحت جان منی
من الذی ایتمنی
حسین وای،حسین وای
- شنبه
- 9
- آذر
- 1392
- ساعت
- 11:50
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه