دیشب اسیر سلسله و صبح در سجود
غیر از حسین در دلم من هیچ کس نبود
دیشب سه ساله دخترکی غرق شور و آه
هر دم غزل ز پاره ی رگهات می سرود
این دخترت مرا به تو هی میدهد قسم
گفتم پدر به داد تو خواهد رسید ، زود
حق دارد او اگر فقط از حال می رود
صد تازیانه آمده بر این تنش فرود
این دختر سه ساله چقدر ، زجر می کشد
کم مانده بر سرش بزنند یا اخا عمود
دختر سه ساله مثل گل است هی لگد نزن
والله می شود کَمه کم پهلویش کبود
می پرسد از من و ز همه همسرت رباب
شیر آمده به سینه ام اما بگو چه سود ؟
شاعر : جعفر ابوالفتحی
- شنبه
- 9
- آذر
- 1392
- ساعت
- 12:56
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
جعفر ابوالفتحی
ارسال دیدگاه