همین که در وسط معرکه پسر افتاد
هزار مرتبه تا پیش او پدر افتاد
بلند می شد و باز هم زمین می خورد
همین که دید علی را چو محتضر، افتاد
قد رشید، جمال رسول، خُلق حسن
نتیجه اش فقط این است: با نظر افتاد
سرش اگر متلاشی شده چون از سر اسب
به روی صورت خود نه، به پشت سر افتاد
چقدر زخم عمیق است، اکبرم، پسرم
به جای نیزه مگر بر سرت تبر افتاد؟
قد رشید علی ساده نیست تجزیه اش
گمان کنم که ز دستان او سپر افتاد
کنار خیمه عقیله به زیر لب می گفت:
مدینه مادر ما هم به پشت در افتاد
شاعر : حسین ایزدی
- دوشنبه
- 11
- آذر
- 1392
- ساعت
- 5:17
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حسین ایزدی
ارسال دیدگاه