آتش زدن به خیمه زبس ظالمانه بود
صحرای کربلا همه غرق زبانه بود
تاکس میان خیمه نسوزد با اشک وآه
رینب میان خیمه وآتش روانه بود
سیلی امان نداد به طفلان خسته جان
رخسار کودکان همه پرُ از نشانه بود
مقصود خصم کشتن آل رسول بود
سیلی وتازیانه زدن ها بهانه بود
شرمم کُشد که فاش بگویم ولی بپرس
از لاله های گوش چرا خون روانه بود
بُردند از خیام حرم دشمنان دین
گهواره ای که جلوۀ طفلی یگانه بود
وقتی شکست سینۀ مولا زسُم اسب
آوای واحسین به لبها ترانه بود
زینب به یاد توصیه های حسین خود
گرم نماز وذکر دعای شبانه بود
زان پس چراغ عشق وفائی نشد خموش
سرهای روی نیزه چراغ زمانه بود
شاعر : استاد سید هاشم وفایی
- دوشنبه
- 11
- آذر
- 1392
- ساعت
- 5:59
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه