اشک هایم را چرا طفلان تماشا می کنید
من پدر دارم چرا با خنده حاشا می کنید
تا کنارم بود بابا ، چهره ام نیلی نبود
ازچه رخسار کبودم را تماشا می کنید
گرکه جای تازیانه بر تنم را بنگرید
غرق غم گردید و یاد از رنج زهرا می کنید
جای آن که مرهمی بر زخم پای من نهید
شور و غوغایی میان خویش بر پا می کنید
آگه از حال دل افسردۀ ما نیستید
ورنه چون ابر بهاری گریه بر ما می کنید
گر شوید آگه چه ها بر روز ما آورده اند
شام خود را از غم ما شام یلدا می کنید
دیر خواهد بود بهر دیدنم فردا دگر
پیش خود حرف مرا وقتی که معنا می کنید
خامۀ اشک "وفایی" در دل شب می نوشت
نامه ام را اهلبیت نور امضا می کنید؟
شاعر : استاد سید هاشم وفایی
- یکشنبه
- 17
- آذر
- 1392
- ساعت
- 5:51
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه