بابا بازم دلم گرفته میون این مردم شامی با این که دختر تو هستم اما ندارم احترامی
بابایی باورت میشه خرابه شد خونم بابایی باورت میشه که مو پریشونم
بابایی باورت میشه اسیر زنجیرم بابایی باورت میشه سه ساله ی پیرم
بابایی باورت میشه پاهام پر خاره سه ساله ی تو شد دیگه یه طفل آواره
امون ای دل دل زارم
آه و ناله شده کارم
تنهای تنها تو خرابه. دنیای بی تو یه سرابه معجر و روسریمو بردند. زندگی بی تو یه عذابه
بیا ببین که بی تو من دیگه زمین گیرم حاجتم اینه از خدا چرا نمی میرم
بابا بیا ببین که من چشام نمی بینه اثر سیلی عدو آره آره اینه
تو تاریکی شب عدو به من لگد می زد دشمن تو به من بابا حرفای بد می زد
امون ای دل دل زارم
آه و ناله شده کارم
یه شبی از شبا بابایی حضرت زهرا رو که دیدم ز فرط خستگی باباجون رو پای مادرت خوابیدم
بابایی مادرت منو تو آغوشش ناز کرد قصه ی کوچه رو بابا برای من باز کرد
پرسیدم از مادر چرا چشات پر از درده بهم میگفت رقیه جون کاره یه نامرده
زیر چشاش تا که رد کبودی رو دیدم
خدایی تا سحر فقط تو خواب می لرزیدم
امان ای دل دل زارم
آه و ناله شده کارم
شاعر : مرتضی صیاد
- یکشنبه
- 17
- آذر
- 1392
- ساعت
- 6:22
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مرتضی صیاد
محمد