پدر می آید از میدان ولی خون در بصر دارد
پیاده، خسته و تنها و دستی بر کمر دارد
به دنبال عمو رفته خبر از حال او گیرد
نمی دانم چه ها دیده که خون در چشم تر دارد
بیا از خیمه گه عمّه ببین احوال بابا را
بپرس از علقمه اخر چه سرّی زیر سَر دارد
خدا ناکرده آیا بر عمو ظلمی روا گشته
که بابایم پریشان است و احوالی دگر دارد
به سوی خیمه ی سقا روان گردیده بازاری
نمانده در تنش جایی که گام از گام بردارد
لبان تشنه ی اصغر ز بی آبی زده تاول
به نامیدی ببین مادر غمی در زیر پر دارد
شاعر : محمد جواد آل کثیر
- یکشنبه
- 24
- آذر
- 1392
- ساعت
- 4:14
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد جواد آل کثیر
ارسال دیدگاه