سالها نو می شود غرق نوای فاطمه
هفت سین سفره مان سوز و سنای فاطمه
سبزه رامی بندم و با اشک نجوا میکنم
کاش می بستم دخیلی بر سرای فاطمه
دل برای بودنِ کنج بقیعش پرکشید
من کبوترچاهی ام، دارم هوای فاطمه
با ولایت بودن و ماندن شعاری ساده نیست
سرّ این معنی نداند جز خدای فاطمه
گشت عالم تیره و تا خیمه ها آتش کشید
از همان ساعت که سیلی خورد....وای فاطمه
چشم میخی سرخ شد از گریه و در ناله زد
قلب خود را سوخت آتش پیش پای فاطمه
گاه می خندم به دنیایی که زهرا را نخواست
بی خبر بود از شکوه ربّنای فاطمه
لحظه هامان تا ابد درگیر بی سامانی اند
گر نباشد پشت ما دست دعای فاطمه
- یکشنبه
- 24
- آذر
- 1392
- ساعت
- 15:9
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه