ای عزادار تو خورشید، که باران مستت
کوچه در کوچه، خیابان به خیابان مستت
اصفهان، تهران، مشهد، ساری، قم، زنجان...
همه زنجیرزنان، ملّت ایران مستت
باد، حیران تنت، عاشق و سرگردانت
همچنان چرخ زنان، لشکر طوفان مستت
خیمه افراشته و مرثیه خوان ست دلم
خیمه ها سوخته و آتش میدان مستت
ای لبت آیه ی تطهیر و سرت سوره ی نور!
آن چنانی تو که هر نقطه ی قرآن مستت
هر چه از دور کبوتر به حرم می آید
بال در بال، پریشان پریشان مستت
«آسمان بار امانت نتوانست کشید»
وَ نشد آدم دلباخته آسان مستت
شاعر : محمدرضا سلیمی
- سه شنبه
- 26
- آذر
- 1392
- ساعت
- 6:0
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمدرضا سلیمی
ارسال دیدگاه