وقتی از پیش تو رفتم پر من سالم بود
چادرم ، پوشیه ام ،معجر من سالم بود
حرمتی داشتم و پیکر من سالم بود
به خداوند قسم که سر من سالم بود
ولی امروز ببین بال و پرم ریخته است
معجرم گم شده و موی سرم ریخته است
این چهل روز فقط فکر تنت بودم من
فکر غارت شدن پیرهنت بودم من
فکر انگشت و عقیق یمنت بودم من
یاد در هرم عطش سوختنت بودم من
چقدر پیر شدم موی مرا می بینی ؟
رد شلاق به بازوی مرا می بینی؟
خاطرم هست که بالای سرت غوغا شد
بر سر غارت عمامه ی تو دعوا شد
نیزه ای در دهنت رفت و به زحمت جا شد
شمر از روی تو با خنجر کندش پاشد
مادرم دست به پهلو لب گودال افتاد
وسط کشمکش غارت و جنجال افتاد
تو نبودی و حرم را به اسارت بردند
کوفه بردن به صد فحش و جسارت بردند
تا که من را وسط خیل جماعت بردند
زیور آلات مرا زود به غارت بردند
سنگ بر دست همه دور و بر ما بودند
آن یتیمان که سر سفره ی بابا بودند
آه در شام به من طعنه بسیار زدند
آه در شام مرا بر سر بازار زدند
بی ابالفضل چهل روز چهل بار زدند
بر سر قیمت ما سگ صفتان جار زدند
خیز از جا که رباب آمده چشمت روشن
زینب از بزم شراب آمده چشمت روشن
شاعر : سید پوریا هاشمی
- چهارشنبه
- 27
- آذر
- 1392
- ساعت
- 4:21
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سید پوریا هاشمی
حاج محمدرسول کریمی