گریه نکن که بی قرارم برای تو دلشوره دارم
گریه نکن فاطمه جانم که خیلی زود میای کنارم
یه عده که حیا ندارن تو خونهء تو پا میزارن
به جای گل هیزم و آتیش برای تسلیت میارن
دست علی که بسته میشه فاطمه جان فاطمه جان
پهلوی تو شکسته میشه فاطمه جان فاطمه جان
میمونی بین در و دیوار فاطمه جان فاطمه جان
محسنتو میکشه مسمار فاطمه جان فاطمه جان
فاطمه جان خدا نگهدار فاطمه جان فاطمه جان
من میرم از شهر مدینه تو می مونی و زخم سینه
می بینی با دل شکسته دیگه علی خونه نشینه
یه کوچه و چادر خاکی سیلی و گوشوارهء خونی
مجبور میشی که صورتت رو از چشم حیدر بپوشونی
دست حسن تو دستای تو فاطمه جان فاطمه جان
سیاهی میره چشمای تو فاطمه جان فاطمه جان
میگیره آسمون کوچه فاطمه جان فاطمه جان
می افتی تو میون کوچه فاطمه جان فاطمه جان
فاطمه جان خدا نگهدار فاطمه جان خدا نگهدار
بزار که اشکاتو بگیرم برای غصه هات بمیرم
از یاد مردم میره دیگه سفارش روز غدیرم
همسفر روح الامینم حسین نشسته روی سینم
غروب قتلگاه و شمرو سر بریده رو میبینم
وقتی که میره زینب از حال فاطمه جان فلطمه جان
قرارمون میون گودال فاطمه جان فاطمه جان
میشه به زینبت جسارت فاطمه جان فاطمه جان
تو غل و زنجیر اسارت فاطمه جان فاطمه جان
فاطمه جان خدا نگهدار فاطمه جان فاطمه جان
شاعر : سعید پاشازاده
- یکشنبه
- 8
- دی
- 1392
- ساعت
- 7:50
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سعید پاشازاده
ارسال دیدگاه