من خاکسار عشقم و من مجتبائی ام
من در مدار عشقم و من مجتبائی ام
مستی ز چشم من زده بیرون ز باده اش
در انفجار عشقم و من مجتبائی ام
باده بریز باکرمِ آل فاطمه (س)
من خواستار عشقم و من مجتبائی ام
در بین روضه ات ز خودم می شوم رها
حتما دچار عشقم و من مجتبائی ام
من ذره ای ز عشق تو را هم نمی دهم
من پاسدار عشقم و من مجتبائی ام
بر قلب خویش چشم تو را رسم می کنم
چهره نگار عشقم و من مجتبائی ام
کفش تمام سینه زنان روی چشم من
من کفشدار عشقم و من مجتبائی ام
جرم مرا ندیده خدایم بخاطرت
در استتار عشقم و من مجتبائی ام
هر جا نسیم از حرمت عطر آورد
آنجا غبار عشقم و من مجتبائی ام
جانم بگیر و مهر خودت را به من بده
من جان نثار عشقم و من مجتبائی ام
چون در دلم حرارت غمهای مجتباست
من از تبار عشقم و من مجتبائی ام
جارو به دست در وسط مجلس حسن
در کار و بار عشقم و من مجتبائی ام
با ذکر یا حسن به خداوند می رسم
پس رهسپار عشقم و من مجتبائی ام
این دل درون مشت حسن رام می شود
در انحصار عشقم و من مجتبائی ام
چیزی ز من نمانده هلاکم نموده عشق
تحت فشار عشقم و من مجتبائی ام
بودم شبیه خار مرا مثل یاس کرد
من شاهکار عشقم و من مجتبائی ام
مثل حسن برای حسین ناله می زنم
من داغدار عشقم و من مجتبائی ام
مهدی بیاید و ز کرم یک نظر کند
در انتظار عشقم و من مجتبائی ام
شاعر : جعفر ابوالفتحی
- دوشنبه
- 16
- دی
- 1392
- ساعت
- 12:8
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
جعفر ابوالفتحی
ارسال دیدگاه