من از شماست هر چه منم را گرفته ام
حالا به روی دست ، تنم را گرفته ام
خاکم ز کربلاست ولی خانه ام بقیع
امشب بهانه ی وطنم را گرفته ام
58 شب همه جا گفته ام حسین
تا اذن این دو شب حسنم را گرفته ام
هرجا شده است صحبت کوچه شبیه تو
بی اختیار من دهنم را گرفته ام
.از باغ شیعیانِ غریبِ مدینه ات
بُردِ یمانی و کفنم را گرفته ام
.بین من و لباس عزایت چه فرقی است
من رنگ و بوی پیرهنم را گرفته ام
.دست مرا بگیر به محشر بگو که من
همواره دست سینه زنم را گرفته ام
شاعر : حسین صیامی
- دوشنبه
- 16
- دی
- 1392
- ساعت
- 12:26
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حسین صیامی
ارسال دیدگاه