روی لعل لب تو لختِ جگر می بینم
دور چشمان کبود تو اثر می بینم
زخم ها روی جگر داشتی و دَم نَزَدی
حاصل خون دلت را چقدر می بینم
قتل صبری که تو را کُشت غمِ زهرا بود
جگرت را ز همه سوخته تر می بینم
چه شده یوسف ما حال دگرگون دارد
این چه حالی است تو را زیر و زبر می بینم
چهره ات سبز شد و حال تو شد حال وداع
رنگ رخسار تو را زنگ خطر می بینم
این چه زهری است که غم های چهل ساله رسید
طشت را در بر تو دشت جگر می بینم
گوئیا محتضرم مختصری می ماند
داغت انگار به هنگام سحر می بینم
به حسینم برسانید حسن رفتنی است
حرم فاطمه را خاک بسر می بینم
نه فقط یار نداری که کند دفع بلا
همسرت را به حرم خصم دگر می بینم
کُشتنت توطئۀ آکلة الاکباد است
این چه ظلمی است که بر قرص قمر می بینم
ترسم این قوم دَغا دست به شمشیر بَرند
روز تشییع تو را روز شَرَر می بینم
پیش چشمان همه آل بنی هاشمیان
سخت عباس تو را دیدۀ تر می بینم
شاعر : محمود ژولیده
- دوشنبه
- 16
- دی
- 1392
- ساعت
- 12:43
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمود ژولیده
ارسال دیدگاه