با شرابی که بر لبم جاری است ،ذکر مستی علی الدوام رضاست
وام عشقم اگر قبول شده است، گفته ام ضامنم امام رضاست
بیشتر می کنی نگاه به هر ، کس که حال دلش خراب تر است
مانده ام بین این همه سلطان ، چه کسی از تو خوش حساب تر است؟
گفته بودند خادمت آقاست ، من که این جمله را نفهمیدم
تا که یک بار بین خادم ها ، به گمانم مسیح را دیدم
گفته بودند بارگاه تو ، یک بهشت است ، من نفهمیدم
تا که یک نیمه شب روی فرش، صحن آزادی تو خوابیدم
خواب دیدم بهشت آمده و ، دست بر دامن حرم شده است
ای حرم با وجود تو چندی است، آرزوی بهشت کم شده است
دل آلوده را به بارگهت ، نپذیرفته یا نمی خواهی؟
سفر مشهدم گره خورده ، تو هم آقا مرا نمی خواهی؟
هر چه باشد تو پادشاهیّ و ، نیست جای ملال ...حرفی نیست
اعتراضی نمی کنم باشد ، من از این لحظه لال ... حرفی نیست
فتصدق عَلَیَّ آقا جان ، صدقه رفع هر بلا باشد
کاش روزی من به دست شما ، این شب جمعه کربلا باشد
دو خط روضه
جگرت آب شد گمانم تا ، کمی از زهر آتشین خوردی
وسط کوچه مثل مادرتان ، چند باری تو هم زمین خوردی
وقت آن شد که این دم آخر ، مادرت را تو هم صدا بزنی
مثل جدت حسین می خواهی ، روی این خاک دست و پا بزنی...
شاعر : حسین صیامی
- دوشنبه
- 16
- دی
- 1392
- ساعت
- 12:53
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حسین صیامی
ارسال دیدگاه