تا که هیزم ها بدست عده ای شر گر گرفت
کم کم آتش شد مهیا بعد آن در گر گرفت
پشت در بود و به پهلو تکیه بر آن داده بود
آتش در شعله زد یکباره معجر گر گرفت
هرم آتش زود بر هرجا سرایت می کند
بعد معجر بی هوا گیسوی مادر گر گرفت
ذره ذره موی او می سوزد و کم می شود
مو که کامل سوخت بین شعله ها سر گر گرفت
آتش را زروی سر جدا می کرد که
در به روی پیکرش افتاد و پیکر گر گرفت
آتش در یک طرف سنگینیش هم یک طرف
پس بنابراین تن او دو برابر گر گرفت
تازیانه در هوا چرخید و بر بازو نشست
زن که زیر گریه زد دستان شوهر گر گرفت
دید قنفذ فاطمه دست از علی بردار نیست
با غلاف تیغ زد بال کبوتر گر گرفت
عصر عاشورا دوباره روضه ها تکرار شد
خیمه در بین آتش سوخت دختر گر گرفت
کودکی با دامن آتش گرفته می دوید
باد با دامن تلاقی کرد و بدتر گر گرفت
شاعر : سید پوریا هاشمی
- چهارشنبه
- 18
- دی
- 1392
- ساعت
- 12:13
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سید پوریا هاشمی
ارسال دیدگاه