خون دل کارت رو تموم کرده پس نیازی به زهر دشمن نیست ، یا ابالقائم
حق تو پرواز حق تو کوچه برو که این شهر جای موندن نیست ، یا ابالقائم
آرزوی قلبیم اینه بشم همجوار خاکت
دائم البکاء بشم از لحظه های گریه ناکت
تو دلم یه نذری کردم نذر اون لبای تشنه
هرچی حج برم آقاجون ثوابش به روح پاکت
غریبم ای آقا برات بمیرم
شب غمگین و روز ننگین و تب سنگین و شهر سامرا ، یا ابالقائم
نه تو رو با کاسه ی زهر کشتن همه ی شهرش زهره سامرا ، یا ابالقائم
ماتمت به یادم اومد بمیرم چقدر غریبی
باز غمت به یادم اومد بمیرم چقدر غریبی
مشهد الرضا رو دیدم همه در حال طوافن
حرمت به یادم اومد بمیرم چقدر غریبی
غریبم ای آقا برات بمیرم
شاعر: مظاهر کثیرینژاد
- یکشنبه
- 22
- دی
- 1392
- ساعت
- 11:42
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مظاهر کثیری نژاد
ارسال دیدگاه